کجایند مردان بی ادعای4
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ
انتقام
یکی از بچه ها چند ماهی بود دست کمله های منافق اسیر بود و تازه برگشته بود . هنوز جای شکنجه روی تنش بود . وقتی سوار قایق شد برویم عملیات، داد زد :«پدرشان را در می آوریم و انتقام می گیریم .»
اما مهدی گفت :«تو نباید بیایی ، ما برای انتقام جویی نمی رویم .»
برگرفته از خاطرات شهید مهدی باکری
۹۴/۰۹/۰۲