تک . شمشیر . بی نظیر

نظیرA.SH.B

باسلام به وبلاگ شخصی من خوش اومدین
مطالب این وبلاگ شامل احادیث ، جملات زیبا و آموزنده از بزرگان ، داستان های زیبا ، شعر، دلنوشته های خودم ، خاطرات تلخ و شیرین و تجربه هایی که برام پیش اومده و کسب کردم .
امید است تا به یاری خدا این وبلاگ خنده ای بر لب کسی جاری یا قطره ی علم وتجربه ای به کسی اضافه کند و در کل برای کسانی که وارد این وبلاگ می شوند مفید باشد وان شاءلله که مورد رضایت و عنایت خدا و امام زمان (عج) قرار بگیرد .
کپی برداری از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع مورد رضایت است .

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

خاطرات شهدا 1

چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۱ ب.ظ

یازهرا (س)

وقتی فرزندمان داوود، خواست بدنیا بیاید، عباس مرا به دزفول برد. در طول راه نشانی بیمارستان را پرسید . به او گفتند که آخر همین خیابان، بیمارستان حضرت زهرا (س) است. وقتی نام بیمارستان را شنید، چنان گفت یا زهرا که من فکر کردم اتفاقی افتاده است .

پرسیدم چی شد ؟

گفت: یازهرا رمز زندگی ماست!

گفتم چطور؟

گفت :« در در عملیات فتح المبین که با رمز یا زهرا(س) شروع شد، مجروح شدم، بازنی ازدواج کردم که نامش زهرا است . تولد فرزندمان هم در بیمارستان حضرت زهرا (س) است.»

او یک چیز را نگفت و آن شهادتش بود که در عملیات بدر با رمز یا زهرا (س) اتفاق افتاد و من به واقع متوجه این اسم رمز شدم .

برگرفته از خاطرات شهید عباس کریمی 

همسر شهید عباس کریمی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۴
حسام الدین کسرایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی