حدیث 8
هرکس مشکلی از مؤمنی برطرف نماید و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قیامت خوشحال و راضی نگه می دارد .
امام رضا (ع)
هرکس مشکلی از مؤمنی برطرف نماید و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قیامت خوشحال و راضی نگه می دارد .
امام رضا (ع)
آشکار کردن چیزی که هنوز محکم و استوار نشده موجب تباهی آن می شود .
امام هادی (ع)
به خاطر قضای نماز
«یک روز که ما را برای گشت شبانه ارتش برده بودند، وقتی برگشتیم ، خیلی خسته بودم، بطوری که تمام بدنم کوفته شده بود. از فرط خستگی، فکر کردم که یک چرتی بزنم، بعد بیدار شوم و نمازم را بخوانم ، اما به علت خشتگی بیش از حد خوابم طولانی شد. وقتی بیدار شدم دیدم ساعت از نیمه گذشته و نمازم قضا شده ایت. این قدر از اینکه نمازم قضا شده تاراحت و عصبانی شدم که چندین بار سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم و خودم را به شدت ملامت کردم. حال گریه و حزن و اندوه به من دست داده بود. ملامتی که به خاطر قضای نماز بود تا یک هفته دست از سرم برنداشت .»
این اتفاق مربوط به سال 56 است که حسن باقری 22 سال سن داشت و هنوز انقلاب هم نشده بود.
قسمتی از وصیتنامه شهید عباس کریمی
«هیچ قطره خونی در مقیاس حقیقت، در نزد خدا ، از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می خواهم با این قطره خون به عشقم که خداست برسم. شهید کسی است که هدف و حقیقت الهی را درک کرد و برای این حقیقت پایداری نمود و جان داد. شهادت برای من فیض بزرگی است . من لیاقت یک شهید را ندارم و امیدوارم کسانیکه قبل و بعد از من به شهادت نائل می آیند، مرا درآن دنیا شفاعت کنند ، انشاءالله . »
محرم به خاطر مسئولیتی که قبول کرده بود تو پایگاه محلشون نتونست زیاد تومراسمات شرکت کنه دلش گرفت باخودش گفت نکنه ارباب فراموشم کرده؟
گذشت تانزدیک اربعین شد از هرمحله یه کاروان میبردن کربلا رفیقاش یکی یکی میومدن خداحافظی برای رفتن پیاده روی اربعین اما قسمت اون نمیشد دیگه بیقرار شد با خودش گفت اگه ارباب این دنیا هوامو نداشته باشه و منو نخواد چجوری اون دنیا میاد برای شفاعتم ؟
یه هفته مونده بودتا اربعین
یکی ازرفیقاش گفت من میرم دنبال کارام واسه اربعین امسال خواستی تو هم برو دنبالش ..
دلشو زد به دریا رفت کارای اخذ پاسپورت رو انجام داد فرداش گفتن ویزا برای عراق دیگه صادرنمیشه .
دیگه آروم و قرار نداشت باخودش گفت میرم مشهد رفت و ثبتنام کردبرای پیاده روی به سمت حرم امام رضا(ع) ....
فردای اون روز پاسپورتش رسید همون روز گفتن صدور ویزای عراق تمدیدشده بلافاصله رفت دنبال ویزا .
ویزاشو گرفت بلیطشو گرفت و فردا عازم کربلاست ...
امشب مرد این داستان به این نتیجه رسید که اشتباه فکر میکرد حسین فاطمه دست همه رو میگیره و هوای همه رو داره ....
هنوزم باورش برام سخته ...
من .. پیاده .. اربعین .. کربلا .. بین الحرمین ..
سلام بر حسین سلام بر حسین سلام بر حسین
یازهرا (س)
وقتی فرزندمان داوود، خواست بدنیا بیاید، عباس مرا به دزفول برد. در طول راه نشانی بیمارستان را پرسید . به او گفتند که آخر همین خیابان، بیمارستان حضرت زهرا (س) است. وقتی نام بیمارستان را شنید، چنان گفت یا زهرا که من فکر کردم اتفاقی افتاده است .
پرسیدم چی شد ؟
گفت: یازهرا رمز زندگی ماست!
گفتم چطور؟
گفت :« در در عملیات فتح المبین که با رمز یا زهرا(س) شروع شد، مجروح شدم، بازنی ازدواج کردم که نامش زهرا است . تولد فرزندمان هم در بیمارستان حضرت زهرا (س) است.»
او یک چیز را نگفت و آن شهادتش بود که در عملیات بدر با رمز یا زهرا (س) اتفاق افتاد و من به واقع متوجه این اسم رمز شدم .
برگرفته از خاطرات شهید عباس کریمی
همسر شهید عباس کریمی
زخم طناب
یکبار توی حمام دیدم شانه هایش بجوری زخمی است .اصرارش کردم بگوید این ها چیست ؟
قسم داد تا زنده است به کسی نگویم .زخم طنابی بود که جنازه شهدا را با آن می آورد عقب .
اما برای برادرش این کار را نکرد .
برگرفته از خاطرات شهید مهدی باکری